جدول جو
جدول جو

معنی نفط انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

نفط انداختن
(لِ گَ دی دَ)
نفت انداختن. رجوع به نفت انداختن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(عِ وَ کَ دَ)
نعل افکندن. نعل ریختن. رجوع به نعل افکندن شود، نعل از سم اسب فروافتادن بر اثر سرعت رفتن:
هر کجا نعلی بیندازد براق طبع من
آسمان زآن تیغ بران سازد از بهر غزا.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ جُ تَ)
پرتاب کردن شیشه های نفت به وسیلۀ دست یا منجنیق به طرف دشمن
لغت نامه دهخدا
(غِ اُ دَ)
نقش افکندن. تصویر کردن. نشان و اثر بر چیزی گذاشتن:
به یار تا رسد این نامۀ سرشک آلود
چه نقش ها که به بال کبوتراندازد.
طالب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَءْ کَ دَ)
تف افگندن. و رجوع به تف افگندن شود
لغت نامه دهخدا
(عِ بَ تَ)
دیدن. افکندن نگاه. (ناظم الاطباء). نگاه کردن. تماشا کردن:
نور هر دو چشم نتوان فرق کرد
چون که در نورش نظر انداخت مرد.
مولوی.
نظر به روی تو انداختن حرامش باد
که جز تو در همه عالم کسی دگر دارد.
سعدی.
نظر به روی تو صاحبدلی نیندازد
که بی دلش نکند چشمهای فتانت.
سعدی.
، توجه کردن. نگریستن. التفات کردن:
تو خود به صحبت امثال ما نپردازی
نظر به حال پریشان ما نیندازی.
سعدی.
به حسن خال و بناگوش اگر نگاه کنی
نظر تو باقد و بالای خود نیندازی.
سعدی.
، تأمل کردن. فکر کردن. دقت کردن: گفتم بیندیشم و دی و دوش در این بودم و هر چند نظر انداختم صواب نمی بینم. (تاریخ بیهقی ص 259)
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ رِ مَ / مِ سُ خَ گُ تَ)
گره خفت زدن. گره خفت کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ کَ دَ)
تأخیر کردن. بتأخیر انداختن: سیصد و پنجاه و نه فن او را در آموخت مگر یک فن که در تعلیم او دفع انداختی و تأخیر کردی. (گلستان) ، راندن و دور کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
آب دهن افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نزل انداختن
تصویر نزل انداختن
((~. اَ تَ))
سفره گستردن برای مهمان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
للبصق
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
Spit
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
cracher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
לפלוט
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
плевать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
تھوکتا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
থুথু ফেলা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
kutema
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
tükürmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
뱉다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
吐く
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
थूकना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
吐痰
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
meludah
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
ถุย
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
spugen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
spucken
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
escupir
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
плювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
cuspir
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تف انداختن
تصویر تف انداختن
sputare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی